کتاب و فلسفه

کتاب و فلسفه

با این من مانده تا ابد ....
کتاب و فلسفه

کتاب و فلسفه

با این من مانده تا ابد ....

حرکت جوهری از منظر ملاصدرا

مقصود ملاصدرا از حرکت جوهری چیست ؟

 مکتب هراکلیتوس عالم را به رودی تشبیه می کند...

 


 که همواره روان است و یک دم مانند دم دیگر نیست،ثبات و بقا را منکر است و می گوید: هرچه را بنگری به یک اعتبار هست و به یک اعتبار نیست. به هیچ چیزنمی توان گفت "می باشد" بلکه بایدگفت "می شود". 

 

دیدگاه ارسطو درباره حرکت :  


در اینجا ارسطو انواع حرکت رامورد بررسی قرار می دهد و مهمترین نوع حرکت را در کون و فساد می بیند;زیرا هنگامی که موجودی از بین می رود و موجود دیگری به جای آن پدید می آید این سؤال مطرح می شود:موجود اول که قبلا" آن را می دیدیم،به کجا رفت و موجود دوم که آن راندیده بودیم از کجا آمد؟ 

 

 سپس ارسطو در مقام حل این مشکل و پاسخ به این سؤال بر آمده و می گوید:

موجود حادث ، قبلا" بالقوه موجود بوده و وجود بالقوه همان ماده اولی است که پس از پذیرفتن صورت فعلیه و متحد شدن با آن، موجودبالفعل گردیده است. و در این جاقاعده مورد بحث مطرح می شود که:"انتقال شی ء از مقام قوه به مقام فعل،حرکت است و هر حرکتی نیازمندمحرک است". 

 

 دیدگاه فیلسوفان پیش از ملاصدرا :  

 پس از یعقوب بن اسحاق کندی، ابونصر فارابی درآثارش به این قاعده ارسطو اشاره و به آن استدلال نموده است. وی محرک را درباب این قاعده، علت غایی می داند. فلاسفه پیش از صدرالمتالهین، طی سالیان متمادی حرکت را در چهارمقوله عرضی: کم ، کیف ، این و وضع منحصر می کردند و سایر مقولات عرضی و همچنین مقوله جوهر رابدون حرکت می پنداشتند; در نتیجه بسیاری از مسائل مبتنی بر حرکت همچنان لاینحل باقی مانده بود.  

 

حرکت جوهری چیست ؟  

 

بر خلاف حرکت عرضی حرکت جوهری نوعی تغییر و دگر گونی در خود جوهر است ، سیبی که ابتدا کال است و کم کم رنگ آن به سرخی می گراید و طعم و بوی آن عوض می شود ، آنچه در حقیقت عوض شده صرفا یک سری از اوصاف و اعراض ان نیست بلکه جوهر و ذات سیب است که تغییر پیدا کرده و این تغییر در اعراضی مانند حجم ، طعم یا رایحه آن نمایان شده است  . 


با چه مبنایی می توان از حرکت جوهری سخن گفت؟  

 

بی شک در هر حرکتی، چیزی از دست می رود و چیزی به دست می آید. در حرکات عرضی، یک عرض زایل و عرضی دیگر حاصل می شود، اما ذات شیء در هر دو حال باقی و ثابت است. اما حرکت جوهری، مستلزم تحول تدریجی در ذات متحرک است. پس، حرکت جوهری به معنای دیگر شدن مستمر شیء است و این امر، مستلزم از خود به در آمدن یا خود را از دست دادن و فنای مستمر یک ذات و پیدایش ذاتی دیگر است. اما از سوی دیگر، اگر ذاتی باقی نباشد اولا، آنچه روی می دهد کون و فساد است، نه حرکت. ثانیاً، این امر خلاف حس و وجدان است. ما برای بذری که به نهال تبدیل می شود و نهالی که به درخت مبدل می گردد، نوعی وحدت شخصیت می شناسیم. ما به روشنی درمی یابیم کسی که روزی کودکی بود و امروز به کهنسالی رسیده است، همان شخص واحد است. هر کسی در مورد خود این امر را بالوجدان می یابد. پس، حرکت هم مستلزم دگرگونی و کثرت است و هم مستلزم نوعی ثبات و وحدت شخصیت است.

به نظر ملّاصدرا، این امر بنا بر اصالت ماهیت ممکن نیست. چون ماهیت امر واحد و ثابتی است که حرکت در آن مستلزم تغییر ذات و عدم بقای هویت شیء است. اما بر مبنای اصالت وجود، حرکت چیزی جز تجدّد تدریجی وجود نیست. با اینکه وجود بر اثر حرکت جوهری تغییر می کند، اما ذات محفوظ است و وحدت هویت باقی است; زیرا وجود متحرک با وحدت اتصالی واحد و باقی است. وحدت اتصالی مساوق با وحدت شخصی است.

مرحوم صدرالمتالهین برای اثبات حرکت جوهریه به سه صورت استدلال کرده است ما در اینجا صرفا به یکی از ادله کلیدی وی اشاره می کنیم :

1) مساله تبعیت اعراض است ازموضوعات و می فرماید نحوه وجودعرض نحوه وجود تعلق به موضوع است. در واقع بطوری که ایشان ودیگران اثبات کرده اند، عرض ازمراتب وجود جوهر است، لذا محال است حرکت در عرض صورت بگیردو در جوهر صورت نگیرد. بنابراین حرکاتی که ما در اعراض می بینیم،محال است صورت بگیرد و جوهری که این عرضها به آن قائم هستند ساکن باشند و فقط این عرضها بر روی آنهابلغزند; رابطه عرض و جوهر قویتر ازاین حرفهاست پس حرکتهای محسوسه در اعراض دلیل بر حرکت جوهر است و مرحوم آخوند ازحرکت اعراض حرکت جواهر رااثبات می کنند. (4) در این دلیل اعراض به عنوان نمودها و شؤون وجود جوهر، معرفی شده اند و این مطلب در مورد کمیتهای متصل، قابل قبول است زیرا ابعاد وامتدادات موجود جسمانی چیزی جزچهره هایی از آن نمی باشد; همچنان که می توان آن را در مورد کیفیتهای مخصوص به کمیات مانند اشکال هندسی نیز جاری دانست اما مقولات نسبی چنان که بارها گفته شده مفاهیم انتزاعی است و تنها منشا انتزاع بعضی از آنها مانند زمان و مکان را می توان ازشؤون وجود جوهر به شمار آورد،بازگشت آنها هم به کمیات متصل است و اما کیفیاتی از قبیل کیفیات نفسانی که به معنای دقیق کلمه"اعراض خارجیه" می باشند هر چندبه یک معنی نمودها و جلوه هایی ازنفس به شمار می روند ولی وجود آنهاعین وجود نفس نیست بلکه نوعی اتحاد - نه وحدت - میان آنها با نفس،برقرار است و از این روی، جریان این دلیل در چنین اعراضی دشوار است.

مبانی فرضیّه حرکت جوهری
اثبات حرکت جوهریه مترتب است بر: 1 - پذیرفتن اصالت وجود، 2 - وحدت حقیقت وجود، 3 - تشکیک حقیقت وجود. اگر چنانچه قائل به اصالت وجود نباشیم و تشکیک در ماهیات را محال بدانیم، طرح مسأله حرکت جوهری بی مورد است. اما اگر قائل به اصالت وجود باشیم، ولی موجودات را حقایق متباینه بدانیم - هچنانکه بعضی از مشّائین به آن قائل هستند - و یا اینکه قائل به وحدت حقیقت وجود و نفی تشکیک در آن شویم - همانگونه که عارفان قائل هستند - باز هم حرکت جوهری قابل اثبات بلکه قابل تصور نخواهد بود.

 
بنابر این کسی که در پی اثبات حرکت جوهری است، نخست باید اصالت وجود و وحدت تشکیکیّه وجود را اثبات کند. لذا نزاع در حرکت جوهری با کسانی که قائل به اصالت ماهیّت و نفی تشکیک در ذاتیات و یا قائل به اصالت وجود و تباین موجودات و یا قائل به وحدت وجود و موجود و نفی تشکیک در وجود هستند، نزاع مبنایی خواهد بود نه موردی.


نظرات 19 + ارسال نظر
بارانی سه‌شنبه 29 بهمن 1392 ساعت 01:26

منظور از حرکت در جوهر آن است که ذات شی در حرکت مستمر و دائمی است بر خلاف حرکت دراعراض که مستمر و دائمی نیست. مقصود از حرکت خروج تدریجی شی از قوه به فعل و مراد از جوهر چیزی است که نیاز به موضوع ندارد برخلاف عرض که نیازمند موضوع است. ملاصدرا مبتکر این نظریه (حرکت جوهری)است و در اثبات آن دلایلی بیان کرده است از جمله اینکه ،حرکت اعراض راهمه قبول دارندو چون اعراض ،وجودی جدای از جوهر ندارندو حرکت آنان معلول حرکت جوهر است پس در خود جوهر نیز حرکت وجود دارد....

یوسفی پنج‌شنبه 1 اسفند 1392 ساعت 20:38

نظریه ی حرکت جوهری بحق شایسته لقب یک نظریه ی جامع ووحدت بخش است. که طبیعت وماوراطبیعت،عیب وشهود،اغاز وانجام،روح وبدن،حرکت وتکامل،افرینش وحیات همه را یکجا وبراساس یک بینش نوین تفسیر میکند وازهمه ی اینها تصویری طبیعی ودلپذیر به دست می دهدبرای یک موحد اگاه بعد ازتبیین حرکت جوهری این مسائل اموری پراکنده نیست که باید انهارا جداجدااز روی تعبدویا تکلف بسیار پذیردبلکه با پذیرفتن اصل اصیل حرکت جوهری،این ها میوه های شیرین وحیات بخش این درخت ثمر خیزندکه یکی پس از دیگری می رسند.حرکت جوهری درایجاد یک جهان بینی همه جانبه ووسیع نقش بسیار بزرگی را ایفا می کند.درباره انواع جواهر مادی ومجرداختلافاتی در میان فلاسفه وجود دارد.پیروان مشایین جوهررا به پنج دسته تقسیم کرده اند:جوهر عقلانی،جوهر نفسانی،جوهرجسمانی،ماده وصورت.فلاسفه پیشین حرکت درجوهرراجایزنمی دانستندوتنها ازبعضی فلاسفه یونان باستان سخنانی نقل شده که قابل تطبیق برحرکت درجوهر میباشد درمیان فلاسفه اسلامی مرحوم صدرالمتألهین حرکت درجوهرراتصحیح ودلایل متعددی بروجوداقامه کردواززمان وی مسئله حرکت جوهری درمیان فلاسفه اسلامی
شهرت یافت.

رستم آبادی جمعه 2 اسفند 1392 ساعت 01:18

حرکت جوهری نخستین بارملاصدراآن رابیان کردوسعی کردتابابرهان وادله آن رابه اثبات برساندوتاجایی موفق شدوعده زیادی آن راپذیرفتند.علت یک پدیده متغیرخودبایدمتغیرومتحول باشد.جوهرهای متحول هرلحظه وجودی جدیدمی یابندوآن آن نومی شوندکه طبیعت هرلحظه درحال آفرینش است.صدورجوهرذاتامتغیرازیک علت ثابت است این درجواب منکرین حرکت جوهری است که می گویندمعلول متغیرعلتی متغیرمی خواهد.ازاین روموجودی که ذاتامتغیروگذراست فقط هستی اش راازعلت دریافت می کندنه چیزدیگری غیرعلت تحول رابه اونمی دهدبلکه خوداورابه اومی دهد.بدین سبب این معلول ازجهت ثابت هویتش منتسب به علت است ازاین رومی تواندازعلت ثابت صدوریابد.درحرکت جوهرآغازحرکت قوه ای است که حقیقتاهیچ فعلیتی نداردوپایان حرکت نیزفعلیتی است که حقیقتاهیچ قوه ای ندارد.آغازحرکت جوهری ماده اولی وپایان آن تجرداست وماده اولی قوه صرف است همان گونه که مجردتام فعلیت محض است.

نایبی زاده جمعه 2 اسفند 1392 ساعت 01:36

اعراض ازمراتب وجودجوهربه شمارمی روند.یعنی یک وجوداست که ازمرتبه ای ازآن ماهیت جوهروازمرتبه دیگرآن ماهیت عرض انتزاع می شود،نه آن که جوهریک وجودداشته باشدوعرض وجوددیگری وآن گاه آن دووجودبه یکدیگرضمیمه شده باشند.زیراوجودفی نفسه اعراض عین وجودآن اعراض برای موضوعشان می باشد.بنابراین،وجوداعراض عین تعلق وارتباط ووابستگی به وجودجوهری است که موضوع آن هامی باشد.برای چنین چیزی نمی توان وجودی مستقل ومغایرباوجودموضوع خودقائل شد،بلکه وجودش لاجرم ازمراتب وجودموضوعش خواهدبود.هرگونه تغییروتحولی که دریکی ازشئون ومراتب یک موجود روی دهد،نشانه ای ازتغییردرونی وذاتی آن موجودبه شمارمی رود.بنابراین،تغییرونوشوندگی اعراض،که امری مسلم وبدیهی است،بیانگرتغییرجواهری است که موضوع آن هامی باشند.پس حرکت های عرضی خوددلیلی برحرکت جوهری است.

آسیه بنی اسدی شنبه 3 اسفند 1392 ساعت 12:42

حرکت جوهری

حرکت یکی از صفات اشیاست که نظر فلاسفه را بسیار به خود مشغول کرده و صدرالمتالهین نیز بر اساس اصالت وجود دیدگاهی بدیع در این زمینه عرضه نموده است.در میان صفاتی چون رنگ و مزه و زبری و نرمی و… حرکت و دگرگونی حالتی متفاوت است؛زیرا صفاتی چون رنگ و اندازه و شکل و… شی را عوض نمی کند بلکه بدان چیزی می افزایند اما حرکت سبب دگرگونی تدریجی شی است؛ و ثبات آن را تغییر می دهد.

حرکت شی را تابع خود می سازد و آن را مرحله به مرحله تغییر می دهد.تغییر و دگرگونی و به عبارتی حرکت مستلزم هستی و حیات هستند و شی ثابت فاسد می شود.

در قرآن هم خدای عالم را هر روز درکاری می داند و نظم و قانونی که در عالم است دارای کلیتی ثابت است و حقیقتی متغیر.
حکمت متعالیه اندیشه اصالت ماهیت را کنار گذارد و به جای آن بینشی نو ایجاد نمود. از نظر ملاصدرا چون وجود اشیا اصیل است و ماهیت آنها امری اعتباری است هر تغییر و دگرگونی باید در متن واقعیت یعنی در وجود اشیا ایجاد شود. ملاصدرا از منظر اصالت وجود موجودات را به دو بخش تقسیم می کند:

· موجود ثابت

· موجود متغیر

موجود ثابت

موجود ثابت موجودی است که در مرتبه ی معینی از وجود قرار گرفته و نزول و صعودی ندارد و به اندازه ی ظرفیت خود از نعمت وجود برخوردار است. موجود ثابت آن است که کمال وجودی ممکن خود را دریافت کرده و بدین جهت از قوه و قابلیت مبراست؛به عبارتی استعداد تغییر و شدن ندارد بلکه فعلیت محض است.چنین موجودی از عالم ماده و طبیعت برتر است. طبیعتی که سراپا آکنده از قوه و استعداد و تغییر و شدن است.موجودات ثابت همان فرشتگان هستند که به عالم ماورای طبیعت تعلق دارند و شدت وجودی آنها از موجودات طبیعت بسی افزون تر است.

موجود متغیر

موجود متغیر وجودی سیال و جاری دارد و به جهت ضعف مرتبه وجود از ثبات و قرار محروم است. وجود این موجود در بستر حرکت پخش و پراکنده است و برای تقریب آن به ذهن می توان از ابعاد سه گانه ی اجسام مدد گرفت. جسم دارای سه بعد است؛ طول،عرض و ارتفاع به بیان دیگر وجود هر جسم،وجودی است ممتد که در سه جهت کشیده شده است. هرجا جسمی باشد بعد و امتداد از ذات آن جدا نشدنی است؛یعنی وجود جسم در ابعاد مکانی پخش و گسترده است.

وجود جسم طبیعی علاوه بر ابعاد سه گانه مکانی یک بعد و امتداد زمانی هم دارد؛ یعنی در زمان هم جاری است.به کشش وجود جسم مادی در امتداد زمان حرکت و تغییر گفته می شود.موجود متغیر که با قوه و فعلیت آمیخته است،در امتداد زمان سیر می کند و جزیان می سابد. در واقع وجود آن در طول زمان به فعلیت بیشتر می رسد و کاملتر می شود.

بنابراین همانطور که گسترش جسم در ابعاد سه گانه ی هویت و وحدت آن را به خطر نمی اندازد بلکه عین هویت آن است.تغییر و حرکت و سیلان نیز هویت و وحدت موجود را به خطر نمی اندازند بلکه عین وجود تدریجی و جریان دار آن است.پس از گم شدن متحرک نباید هراسی داشت.
شماره دانشجویی:
9022222012
alhvi

فرشته عبدالهی شنبه 3 اسفند 1392 ساعت 12:45

حرکت جوهری یا Substantial motion مبحثی در فلسفه اسلامی است که آغازگر آن ملاصدرا بود. حرکت جوهری، حرکتی است که در ذات اشیاء (جوهر) روی می‌دهد. بدین ترتیب ملاصدرا عقیده داشت که در نظام عالم، خدا فیض وجود را ناشی می‌کند و جهان هر دم، در حال آفریده شدن است.
دکارت در کتاب تاملات برای توضیح مفهوم جوهر و عرض این مثال را می زند:

قطعه مومی را در نظر بگیرید که تازه از کندو گرفته شده و هنوز مقداری عسل با خود دارد و بوی عطر گلهایی که موم از آن ها بدست آمده به مشام می رسد و شکل و اندازه آن مشخص است.وقتی ایت تکه موم را کنار آتش می گذاریم، بقیه ی طعمش از بین می رود،عطرش را از دست می دهد،رنگش تغییر می کند و شکلش به هم می خورد،حجم آن افزایش می یابد و کم کم روان می شود.آیا این همان موم است؟ عقل ما حکم می کند که این شی با وجود همه تغییرات همان موم سابق است. تفاوت در این است که اوصاف پیشین او جای خود را به اوصاف جدیدی داده اند.

فلاسفه آن جنبه از شی را که به خود متکی است و موضوع صفت ها و حالتهای گوناگون قرار می گیرد جوهر می نامند و صفات و حالاتی را که به آن شی وابسته هستند و از نظر منطقی بر آن موضوع حمل می شوند عرض می خوانند.

حکمای پیشین بر این عقیده بودند که حرکت و تحول در جوهر اشیاء نامعقول و نا ممکن است و تنها صفات و اعراض اشیا دچار دگرگونی می شوند.اگر تغییری در جوهر شی رخ دهد هویت شی دستخوش زوال می شود.

تکه یخی ذوب می شود یا نوزادی به جوانی تبدیل می شود؛در این مثالها متحرکی وجود دارد که در مسیری حرکت می کند در ذوب یخ چیزی داریم به نام آب (جوهر آب) که به حالت انجماد درآمده است و از آن به حالت مایع درآمده است همچنین جوهر انسان است که کودکی را پشت سر می گذارد و به جوانی می رسد. حکما تاکید بر این داشته اند که هر شی جوهری دارد که در آن تغییری بوجود نمی آید و ثابت است و تنها اعراض هستند که تغییر می کنند.

در هر لحظه از حرکت ما با متحرک جدیدی روبرو هستیم که با لحظه ی گذشته خود متفاوت است به قولی دوبار نمی توان از یک رودخانه گذشت چراکه همواره آبهای جدید جای خود را به آبهای دیگری می دهند.

هر نفس نو می شود دنیا و ما / بی خبر از نو شدن اندر بقا
شماره دانشجویی:
9022222058

فرشته حیدری شنبه 3 اسفند 1392 ساعت 12:49

حرکت جوهری، حرکتی است که در ذات اشیاء (جوهر) روی می‌دهد. بدین ترتیب ملاصدرا عقیده داشت که در نظام عالم، خدا فیض وجود را ناشی می‌کند و جهان هر دم، در حال آفریده شدن است.حرکت شی را تابع خود می سازد و آن را مرحله به مرحله تغییر می دهد.تغییر و دگرگونی و به عبارتی حرکت مستلزم هستی و حیات هستند و شی ثابت فاسد می شود.
فلاسفه پیش از ملاصدرا، همچون ابن‌سینا نیز مانند ارسطو و فارابی حرکت را در مقوله جوهر جایز نمی‌دانستند. آنچه بیش از همه قدما را بر آن می‌داشت که حرکت در جوهر را انکار کنند نیاز به موضوع ثابتی بود که باید در ضمن حرکت موجود باشد. برخی محققین معاصر معتقدند اگرچه این ملاصدرا بود که نظریه حرکت جوهری را به شکلی نظام مند عرضه کرد، اما پیشینه این نظر را باید در آرای عرفانی حکمای قدیم جست
صدرا و پیروان او معتقدند که جهان یکپارچه حرکت است و ثبات وجود ندارد. در جهان یک کل وجود دارد و آن جریان علت و معلول است. یک شئ شئ نیست، جریان است. این تضاد است که از حرکت ناشی شده و نه حرکت از تضاد. پس تضاد نمی‌تواند علت حرکت باشد. زیرا جوانه زدن یک ضد درون ضد دیگر، خود نوعی حرکت است و بنابراین قانون حرکت شامل او نیز می‌شود. تضاد معلول حرکت است و به نوبه خود علت حرکت هاست، اما فقط به عنوان محرک. به همین دلیل، باید به جستجوی محرک برخاست و این محرک همان خداوند است
پس لازمه ی فرض حرکت در جوهر ظاهرا قبول تباهی و نابودی شی متحرک است؛هر حرکتی به متحرک نیازمند است و اگر متحرک تباه شود دیگر چیزی نیست که حرکت کند؛بنابراین حرکت در جوهر ظاهرا نه تنها متحرک را گم می کند بلکه اصل حرکت را هم زیر سوال می برد.به عبارت دیگر حرکت در اعراض در سایه ی ثبات در جوهر امکان پذیر خواهد بود.
ملاصدرا در مخالفت با استادش میرداماد که خود پیرو سهروردی بود، مدعی شد که «وجود» امری حقیقی است و ماهیت امری اعتباری. صدرا درباره حرکت نیز نظریه جدیدی عرضه کرد که به حرکت جوهری مشهور است. تا قبل از آن تمامی فلاسفه مسلمان معتقد به وجود حرکت در مقولات نه گانه عرض بودند و حرکت را در جوهر محال می‌دانستند. اما صدرا معتقد به حرکت در جوهر نیز بود و موفق شد چهار جریان فکری یعنی کلام، عرفان، فلسفه افلاطون و فلسفه ارسطو را در یک نقطه گرد آورد و نظام فلسفی جدید و مستقلی به وجود آورد
طبق این نظریه، در جهان کون و فساد وجود ندارد و فقط حرکت وجود دارد. اساس جهان هستی از جوهر تشکیل شده و اعراض اموری تابع و طفیلی هستند. ارسطو و ابن سینا، جوهر را ثابت پنداشته‌اند که گهگاه دچار تغییرات دفعی می‌شوند. حال آنکه در سراسر جهان ماده، ثبات وجود ندارد. جهان متحرک است، یک «شدن» و حرکت مداوم است. حرکت و متحرک عین یکدیگرند. تنها در اعراض است که متحرک و حرکت دوتا و جدا هستند. لکن در جوهر، متحرک و حرکت یکی است.
شماره دانشجویی:
9022222023

گنج بخش شنبه 3 اسفند 1392 ساعت 18:41

حرکت جوهری ملا صدرا

حرکت جوهری (به انگلیسی: Substantial motion) مبحثی در فلسفه اسلامی است که آغازگر آن ملاصدرا بود. حرکت جوهری، حرکتی است که در ذات اشیاء (جوهر) روی می‌دهد. بدین ترتیب ملاصدرا عقیده داشت که در نظام عالم، خدا فیض وجود را ناشی می‌کند و جهان هر دم، در حال آفریده شدن است.
پیشینه
فلاسفه پیش از ملاصدرا، همچون ابن‌سینا نیز مانند ارسطو و فارابی حرکت را در مقوله جوهر جایز نمی‌دانستند. آنچه بیش از همه قدما را بر آن می‌داشت که حرکت در جوهر را انکار کنند نیاز به موضوع ثابتی بود که باید در ضمن حرکت موجود باشد. برخی محققین معاصر معتقدند اگرچه این ملاصدرا بود که نظریه حرکت جوهری را به شکلی نظام مند عرضه کرد، اما پیشینه این نظر را باید در آرای عرفانی حکمای قدیم جست.
از دیدگاه دکتر عبدالکریم سروش
دکتر عبدالکریم سروش در کتاب نهاد ناآرام جهان" که آن را پیرامون حرکت جوهری نگاشته می نویسد: «عظمت و اهمیت کشف و ابتکار نظریه حرکت جوهری... به هیچ روی کمتر از اهمیت..دو کشف عظیمعلمی در سراسر تاریخ علم و اندیشه(یعنی دو نظریه جاذبه عمومی نیوتن و نسبیت عام انیشتین) نیست»
ماهیت و وجود
ملاصدرا در مخالفت با استادش میرداماد که خود پیرو سهروردی بود، مدعی شد که «وجود» امری حقیقی است و ماهیت امری اعتباری. صدرا درباره حرکت نیز نظریه جدیدی عرضه کرد که به حرکت جوهری مشهور است. تا قبل از آن تمامی فلاسفه مسلمان معتقد به وجود حرکت در مقولات نه گانه عرض بودند و حرکت را در جوهر محال می‌دانستند. اما صدرا معتقد به حرکت در جوهر نیز بود و موفق شد چهار جریان فکری یعنی کلام، عرفان، فلسفه افلاطون و فلسفه ارسطو را در یک نقطه گرد آورد و نظام فلسفی جدید و مستقلی به وجود آورد.


طبق این نظریه، در جهان کون و فساد وجود ندارد و فقط حرکت وجود دارد. اساس جهان هستی از جوهر تشکیل شده و اعراض اموری تابع و طفیلی هستند. ارسطو و ابن سینا، جوهر را ثابت پنداشته‌اند که گهگاه دچار تغییرات دفعی می‌شوند. حال آنکه در سراسر جهان ماده، ثبات وجود ندارد. جهان متحرک است، یک «شدن» و حرکت مداوم است. حرکت و متحرک عین یکدیگرند. تنها در اعراض است که متحرک و حرکت دوتا و جدا هستند. لکن در جوهر، متحرک و حرکت یکی است.
با توجه به نظریه ملاصدرا، این بحث که قرن‌ها مورد بحث فلاسفه بود، شکل دیگری گرفت. افلاطون جهان را حادث و ارسطو آن را قدیم می‌دانست. صدرا می‌گوید که جهان حادث است، اما به این معنا که عین حدوث است. جهان حدوث دایم است. در فلسفه صدرا، علت، معلول را توضیح می‌دهد. ذهن و عین یکی نیستند و جریان عبور از مقدمه به نتیجه که در مورد ذهن صادق است، در مورد عین صادق نیست. در واقع حرکت جوهری به این معنی است که جهان همیشه در حال نو شدن است و خلع و لبس می کند. یعنی در هر لحظه لباس خود را میکند و لباسی نو می پوشد. در حرکت جوهری این مساله که هر لحظه جهان معدوم می شود و سپس بوجود می آید باطل است؛ زیرا ثابت شده است که خود جهان در زمان است، پس اگر قرار باشد که هر لحظه معدوم شود و سپس بوجود آید، باید دو لحظه موجود باشند که جدا از هم باشند، یعنی باید در زمان انقطاع باشد که این خود امری ناممکن است[زیرا هر لحظه خود به دو نیم لحظه قابل تقسیم است و سپس هر نیم لحظه خود به دو نیم دیگر تقسیم میشود و این تقسیمات تا بینهایت ادامه دارند. پس دو لحظه که جدا از هم باشند و بینشان زمانی نباشد، وجود ندارد]. بنابراین جهان هر لحظه نو می شود که دقیقا مطابق با این دعا است که میفرماید: "یا دایم الفضل علی البریه" یعنی "ای کسی که بر مخلوقات خود به طور دایم فضل و رحمت داری" یعنی در فضل خداوند انقطاع نیست، پس جهان هم معدوم نمی شود و بعد بوجود آید- بلکه هر لحظه نو به نو می شود.
حرکت
صدرا و پیروان او معتقدند که جهان یکپارچه حرکت است و ثبات وجود ندارد. در جهان یک کل وجود دارد و آن جریان علت و معلول است. یک شئ شئ نیست، جریان است. این تضاد است که از حرکت ناشی شده و نه حرکت از تضاد. پس تضاد نمی‌تواند علت حرکت باشد. زیرا جوانه زدن یک ضد درون ضد دیگر، خود نوعی حرکت است و بنابراین قانون حرکت شامل او نیز می‌شود. تضاد معلول حرکت است و به نوبه خود علت حرکت هاست، اما فقط به عنوان محرک. به همین دلیل، باید به جستجوی محرک برخاست و این محرک همان خداوند است.

فاطمه ایوبی شنبه 3 اسفند 1392 ساعت 21:39 http://www.tavanetalkh.blogfa.com

به نام حاکمی که اگر حکم کند،همه ما به عشق او محکومیم...

ملاصدرا در مخالفت با استادش میرداماد که خود پیرو سهروردی بود، مدعی شد که «وجود» امری حقیقی است و ماهیت امری اعتباری. ملاصدرا درباره حرکت نیز نظریه جدیدی ارائه کرد که به حرکت جوهری مشهور است. تا قبل از آن تمامی فلاسفه مسلمان معتقد به وجود حرکت در مقولات نه گانه عرض بودند و حرکت را در جوهر محال میدانستند. اما ملاصدرا معتقد به حرکت در جوهر نیز بود ....ملاصدرا میگوید همه چیز رو به کمال است و در حرکت به سوی کمال است و با توجه به این اصل اثبات کرد که جوهر اشیا هم باید تغییر کند تا اعراض تغییر کند ... به نظر ملاصدرا حرکت جوهری نه تنها غیرممکن نیست، بلکه برای او اصلاً هر حرکتی حرکت جوهری است و سپس به تبع آن، حرکت عرضی موضوعیت پیدا می کند. یکی از این منابع فکری، آموزه های اسلامی است و تفسیر خاص ملاصدرا از قرآن کریم. وی آیات بسیاری را در تأئید حرکت جوهری یافته و تفسیر کرده و شاهد و دلیل بر نظریه ی حرکت جوهری آورده است او توانست با استدلال و برهان این ادعا را اثبات کند

سیدپوریا یکشنبه 4 اسفند 1392 ساعت 11:32 http://asfa.blogsky.ir!

سلام استاد ارجمند
دوستان بطور شایسته نظرات را نوشتند و دیگر سایتی نمانده بود تا از آن کپی کنم!
ویکی پدیا بطور مختصر در باره حرکت جوهری توضیحاتی داده که مطالعه کردم و تا حدودی آموختم، اما دون شان فلسفی می دانم که کپی کنم؛ صرفاً بسنده می کنم بر این مطلب که (آنگونه که در خاطرم بصورتی تار بر جای مانده) بنا بر نظر رادا کریشنا در کتاب تاریخ فلسفه غرب،افرادی همچون دکارت و اسپینوزا و... قائل به حرکت در جوهر نبودند و لایب نیتس با نظر ایشان به مخالفت پرداخته و حرکت در منادها را قائل بود؛ تا قبل از فلسفه ی صدرایی نیز حرکت را جزو اعراض می دانستند و این بنا به گفته ی عبدالکریم سروش، جزو مهمترین اکتشافات بشر و هم تراز قانون گرانش نیوتون و نسبیت عمومی انیشتین بوده است که اثبات کننده ی خالق و حدوث دائمی خلقت است.
آرزوی ادراک بلند دارم
یا سیدنا حسن الکریم(علیه السلام)

آبشیت یکشنبه 4 اسفند 1392 ساعت 13:22

حرکت جوهری ملاصدرا
یکی از قدیمی‌ترین مباحث عقلی، بحث حرکت است. حرکت را برخی به «غیریت» و «خروج از مساوات»، «خروج تدریجی شیء از قوه به فعل» و «کمال اول برای موجود بالقوه از آن جهت که بالقوه است» تعریف کرده‌اند
از نظر صدرالمتألهین حقیقت حرکت، حدوث تدریجی است و بهترین تعریف حرکت عبارت است از این‌که جسم تما م حدود بین مبدأ و منتهی را به صورت و حدت اتصالی استیفا کند
حرکت جوهری، حرکت ذاتی و درونی اشیاء مادی است که منشأ حرکت‌های ظاهری پدیده‌ها و موجب تغییر در ذات و جوهرة شیء می‌گردد و به عبارت دیگر حرکت جوهری یعنی حرکت در نهاد و حقیقت و اصل شیء است. قول به حرکت جوهری را برخی به هراکلیتوس نسبت داده‌اند . برخی قاعده تجدد امثال عرفا را ریشه کهن این نحو از حرکت می‌دانند
گروهی حرکت جوهری را از ابتکارات صدرالمتألهین دانسته و او را قهرمان اثبات عقلانی این نحو از حرکت می‌دانند
صدرالمتألهین خود در برابر کسانی که معتقدند حرکت جوهری قائلی در میان حکیمان ندارد، با استناد به برخی آیات معتقد است خداوند، که راستگوترین حکیمان است، اول حکیمی است که قول به حرکت جوهری را در قرآن کریم بیان نموده است
از نظر صدرالمتالهین در حرکت جوهری نیاز به مفید وجود است نه مفید حرکت. درحرکات عرضیه که طبیعت در یکی از مقولات عرضی حرکت می‌کند، مانند حرکت در کیف یا کم یا وضع، احتیاج به محرکی است که حرکت را به آن افاضه کند. ولی در حرکت جوهری طبیعت متجدده نیاز به مفیض وجود دارد
حرکت جوهری (به بیانی ساده) به این معنی است که اساس عالم را جواهر تشکیل می‌دهند و همه جواهر دائما و لحظه به لحظه در حال حرکت هستند حتی اینکه اعراض یک جوهر مثل رنگ و حجم و... تغییر می‌کند به خاطر حرکت در خود ذات این جوهر است که دائما در حال حرکت است. به عبارت دیگر حرکت جوهری عین وجود جوهر است و تنها نیازمند به فاعل الهی و هستی‌بخش می‌باشد و ایجاد جوهر عینا همان ایجاد حرکت جوهری است
ملاصدرا دلایل متعددی بر حرکت جوهری اقامه می‌کند و در ضمن یکی از آن‌ها پس از بیان سیر تکاملی نفس حیوانی که به مرتبه نفس ناطقه و ادراک عقلی می‌رسد بیان می‌دارد که برای هر موجودی در سیر تکاملی‌اش غایتی است و رسیدن به غایت به طریق اتحاد می‌باشد نه اتصال.

مقامی پور یکشنبه 4 اسفند 1392 ساعت 13:28

حرکت از نظر ملاصدرا:
صدرالمتألهین مبتکر مبحث حرکت جوهری است. پیش از او فیلسوفانی همچون فارابی، ابن سینا، شیخ اشراق و میرداماد حرکت را فقط در چند مقولة اعراض، یعنی در کم، کیف، این و وضع پذیرفته و آن را در جوهر شیء محال می‌دانستند. اما وی حرکت در موجودات مادی را ذاتی آنها می‌داند، یعنی هیچ موجود مادی وجود ندارد که ذاتا ثابت و بی‌حرکت باشد. پس این‌گونه نیست که خداوند ابتدا جهان ماده را آفریده سپس آن را به حرکت در آورده باشد، بلکه جهان ماده ذاتا متحرک آفریده شده و از این‌رو، در حرکتش نیازمند به فاعل و علت نیست. از دیدگاه ملاصدرا، حرکت و متحرک در خارج، یک چیزند.
از نظر ملاصدرا چون حرکت عبارت است از متحرکیت شیء، پس لازم است که علت قریب آن امری باشد که ذات ثابتی نداشته باشد و گرنه اجزای حرکت از بین نخواهد رفت و در نتیجه حرکت دیگر حرکت نخواهد بود بلکه سکون است؛ پس فاعل مباشر حرکت امری است که حرکت در وجود بالذات لازمه‌اش باشد و هر چه حرکت از لوازمش باشد دارای ماهیتی غیر از حرکت است، می‌باشد ولی با این حال حرکت از جهت وجودی جدای از آن نیست و هر چه که از لوازم وجود شیء شده باشد بین آن و لازمش جعل راه پیدا نمی‌کند. لذا جعل کننده حرکت در جوهر خود جوهر است
حرکت جوهری (به بیانی ساده) به این معنی است که اساس عالم را جواهر تشکیل می‌دهند و همه جواهر دائما و لحظه به لحظه در حال حرکت هستند حتی اینکه اعراض یک جوهر مثل رنگ و حجم و... تغییر می‌کند به خاطر حرکت در خود ذات این جوهر است که دائما در حال حرکت است. به عبارت دیگر حرکت جوهری عین وجود جوهر است و تنها نیازمند به فاعل الهی و هستی‌بخش می‌باشد و ایجاد جوهر عینا همان ایجاد حرکت جوهری است. اما حرکت اعراض تابع حرکت جوهر است
ملاصدرا در تبیین حرکت جوهری خاطر نشان می‌کند که جوهر حرکت می‌کند که کامل‌تر شود و لذا تمام عالم جسمانی آن به آن کاملتر می‌شود به‌گونه‌ای که می‌توان گفت در آن ثانی غیر از آن اول است و این جریان مستمر صوری که اشیاء در آن قرار دارند در واقع، پوششی بر روی پوشش دیگر است. بنابراین، از نوع لبس بعد لبس خواهد بود نه از قبیل خلع و لبس.
با توجه به آن‌چه که ملاصدرا در باب حرکت جوهری ارائه کرده است، موجودات در این عالم ذاتا امکان یا فقر وجودی دارند؛ بدین معنا که هر چیزی در این عالم، به خودی خود، جز ناموجود نیست. هستی‌های این جهان تعلقی است و اگر لحظه‌ای این تعلقات از آنها گرفته شود، بنابر فقر ذاتی خود، همان لحظه در جهت ابطال خود روان می‌شوند؛ بدین معنا که هر موجودی به اقتضای فقر وجودیش به نفی خود گرایش دارد. دقیقا این همان معنایی است که از مفهوم سیلان و تجدد در فلسفه صدرایی ادراک می‌شود، یعنی به حسب حرکت جوهری می‌گوییم هر پدیده مادی در ذات و جوهر خود دگرگون شونده است و وجود آن در هر لحظه غیر از وجود آن در لحظه دیگر است و فعل خلق دائم از سوی ذات مطلق الهی بی وقفه افاضه می‌شود
حرکت جوهری، حرکت ذاتی و درونی اشیاء مادی است که منشأ حرکت‌های ظاهری پدیده‌ها و موجب تغییر در ذات و جوهرة شیء می‌گردد و به عبارت دیگر حرکت جوهری یعنی حرکت در نهاد و حقیقت و اصل شیء است. قول به حرکت جوهری را برخی به هراکلیتوس نسبت داده‌اند. برخی قاعده تجدد امثال عرفا را ریشه کهن این نحو از حرکت می‌دانند. برخی نیز طرح بحث حرکت جوهری را به بعضی از متکلمین نسبت داده‌اند گروهی حرکت جوهری را از ابتکارات صدرالمتألهین دانسته و او را قهرمان اثبات عقلانی این نحو از حرکت می‌دانند صدرالمتألهین خود در برابر کسانی که معتقدند حرکت جوهری قائلی در میان حکیمان ندارد، با استناد به برخی آیات معتقد است خداوند، که راستگوترین حکیمان است، اول حکیمی است که قول به حرکت جوهری را در قرآن کریم بیان نموده است. پس از آن از انولوجیا که آن را منسوب به ارسطو می‌داند و از زنون اکبر و همچنین از عارف نامی جهان اسلام محی‌الدین عربی گفتاری را در تأیید حرکت جوهری ارائه می‌نماید.

عیانی یکشنبه 4 اسفند 1392 ساعت 18:37

حرکت جوهری ملاصدرا
ملاصدرامبتکرمبحث حرکت جوهری است پیش ازاوفیلسوفانی همجون فارابی-ابن سینا-شیخ اشراق-ومیردامادحرکت را فقط درچند مقوله اعراض ،یعنی ذر کم،کیف،این وضع پذیرفته و آن را در جوهرش محال می دانستند .اما وی حرکت در موجودات مادی را ذاتی آن ها میداند یعنی هیچ موجود مادی وجود ندارد که ذاتا ثابت و بی حرکت باشد.پس این گونه نیست که خداوند ابتدا جهان ماده را آفریده و سپس آن را به حرکت در آورده باشد بلکه جهان ماده ذاتا متحرک آفریده شده و از این رو ،در حرکت نیازمند به فاعل و علت نیست حرکت در فلسفه ی متعالیه به معنای کون و فساد و تغییر وضعی ابن سینایی نیست،بلکه تغییر تدریجی جوهری و حدوث تدریجی یا حصول یا خروج از قوه به فعل است و این هرکت تدریجی در وجود شئ مادی پدید می آید نه در ماهیت آن از دیدگاه ملا صدرا حرکت و متحرک در خارج یک چیزند .
از نظر ملاصدرا چون حرکت عبارت است از متحرکیت شئ پس لازم است که علت قریب امری باشدکه ذات ثابتی نداشته باشد وگر نه اجزای حرکت از بین نخواهد رفت و در نتیجه حرکت دیگر حرکت نخواهد بود بلکه سکون است پس فاعل مباشر حرکت امری است که حرکت در وجود بالذات لازمه اش باشد و هرچه حرکت از لوازمش باشد دارای ماهیتی غیر از حرکت است میباشد ولی با این حال حرکت از جهت وجودی جدای آن نیست و هر چه لو ازم وجود شئ باشد بین آن ولازمش جعل راه پیدا نمی کند لذا جعل کننده حرکت در جوهر خود جوهر است بنابراین فاعل مباشر حرکت نه عقل محض است باعلت تغییر ناپذیری اش و نه نفی از جهت ذات به حقیقت عقلی اش ، بلکه نفس از آن جهت که در جسم متعلق به جسم است ، می باشد که این جهت طبیعت نامیده میشود پس فاعل مباشر حرکت طبیعت است نه اعراض ، زیرا اعرااز هم در وجود و هم در افعال و اثارشان تابع جوهرند بنابراین حرکت ذاتی جوهراست .
ملاصدرا ححرکت در جوهر را به صورت مستدل و مشروح مطرح نمود و دلایلی بر آن آورد ب خلاف کسانی که حرکت را در اعراض می دانند و آن را اثبات کرد .
دلیل برحرکت جوهر:
حرکت در بعضی از اعراض وجود دارد ( مقدمه اول )
حرکات عرضیه مستند به طبیعت جوهری ومعلول آنست¬. (مقدمۀ دوم)
علت متحرک باید متحرک باشد¬. (مقدمۀ سوم)
نتیجه¬: از این مقدمات چنین نتیجه می گیریم که طبیعت جوهری نیز متحرک است، یعنی حرکت در خود جوهر نیز جاری است، واین مطلوب ماست.
وباحذف مقدمۀ اول میتوان آنرا در شکل اول قیاس بیان کنیم¬:
طبیعت¬جوهری علت حرکات¬عرضی است¬. (صغری)
علت متحرک باید متحرک باشد¬. (کبری)
پس طبیعت جوهری متحرک است، و این مطلوب ماست .

خسروی یکشنبه 4 اسفند 1392 ساعت 19:56

اصل حرکت حقیقتی است که از عهدباستان میان فلاسفه مورد بحث و گفت و گو بوده و نقض هایی به ان نیز وارد شده است.بسیاری از فلاسفه اشراق و مشا که قبل از ملاصدرا بودند حرکت را فقط در چهار مقوله از مقولات عرضی کم کیف وضع این منحصر می دانستند و حرکت در جوهر را غیر ممکن می شمردند اما ملاصدرا نشان داد که اگر ما بتوانیم یک تحلیل درستی از حرکت داشته باشیم نه تنها حرکت در جوهر محال نخواهد بود بلکه ضروری هم خواهد بود.به این صورت که اگر حرکت در جوهر نباشد حرکت در اعراض معنا نخواهد داد.ملاصدرا در پاسخ به کسانی مثل ابن سینا که بر عقیده اش خرده گرفتند شش دلیل اورد و حرکت در جوهر را اثبات کرد و روشن ساخت که هیچ موجود جسمانی ثابت و بی حرکت نیست.ملاصدرا همچنین توانست از طریق حرکت در جوهر بسیاری از مسایل مهم مثل مساله ی حادث به قدیم و حدوث جسمانی را حل و تبیین نماید که در این مختصر توضیح نمیگنجد.

سلمانی جمعه 9 اسفند 1392 ساعت 18:36

برهان اول:
ملاصدرا می گوید لازم است در وجود، حقیقتی یافت شود که حرکت ذاتی آن باشد و با آن، همان نسبتی را داشته باشد که زوجیت با چهار دارد. به اختصار، لازم است متحرک بالذاتی وجود داشته باشد وگرنه حرکت هایی که محسوس و بدیهی الوجود هستند، غیر قابل توجیه خواهند بود.
هنگامی که حرکت، عرضی و جسم، متحرک بالعرض است یعنی نیازمند محرکی متحرک است و فقط هنگامی از چنین محرکی بی نیاز است که حرکت، ذاتی جسم و جسم متحرک بالذات باشد. بنابر این اگر همه حرکات عرضی باشند، سلسله ای نامتناهی از متحرک های همزمان مترتب خواهیم داشت که تسلسل است و محال. پس تا هنگامی که متحرک بالذاتی وجود نداشته باشد، محال است هیچ حرکتی تحقق یابد.
حرکت باید به حقیقتی منتهی شود که متحرک بالذات است. حرکت لازمه ذات است، نه عارض بر ذاتش و چون متحرک بالذات است، نیازمند علتی نیست که به آن حرکت بدهد. بلکه نیازمند علتی است که خود آن حقیقت را افاضه کند. اما متحرک ما، در هر حرکتی همواره جسمی است که جوهر است. پس حرکات عرضی باید به حرکتی منتهی شوند که ذاتی جوهر جسمانی است.
برهان دوم:
صدرالمتألهین می گوید آنچه در خارج انسان است و این همه او را تجزیه می کنیم و خیال می کنیم انسان است، به علاوه چیزهای دیگری مثل کمیت، کیفیت، وضع و زمان، در واقع این طور نیست، بلکه یک وجود واحد است که مصداق همه این عناوین است ولی این عناوین با نوعی تقدم و تأخر بر این وجود واحد صدق می کنند. این وجود واحد اولاً و بالذات مصداق انسان است و ثانیاً و بالعرض مصداق کیفیت، کمیت و مانند آنها. پس مشخصات شیء با خود شیء دوگانگی ندارند و بنابر این حرکت در مشخصات عین حرکت در جوهر است.
طبق این بیان همه حرکات عرضی جلوه های حرکت در جوهرند. در نظر دقیق، نمی توانیم میان جوهر و اعراض این همه دوگانگی قائل شویم که نتیجه اش تفکیک در حرکت جوهر و اعراضش باشد. اگر حرکت هست در همه هست و اگر نیست در همه نیست، چون در واقع یک وجود واحد است که مصداق همه این هاست.
برهان سوم:
معنای این که من زمانی هستم چیست؟ ملاصدرا می گوید حقیقت این است که من چیزی دارم که به سبب آن چیز با اشیاء دیگر قابل مقایسه ام. اگر من 50 سال دارم و معنای 50 سال این است که زمین 50 بار دور خورشید چرخیده است، پس من در باطن ذات خودم و در حقیقت وجود خودم امتدادی منطبق با امتداد مذکور دارم و این جز با حرکت جوهری قابل توجیه نیست.
برهان چهارم:
فلاسفه اسلامی در باب علت و معلول توضیح داده اند که طبیعت غایت دار است. غایت دار بودن طبیعت به این معناست که هر قوه ای که در طبیعت هست به سوی غایتی روان است و عاری از غایت نیست. این مطلب را ابن سینا هم قبول دارد.
سخن صدرالمتألهین این است که این مطلب که هر قوه ای و به تعبیر دیگر هر طبیعت و صورت نوعیه ای، متوجه غایتی است، با کون و فساد قابل توجیه نیست بلکه تنها با حرکت جوهری قابل توجیه است. در کون و فساد، وقتی صورتی معدوم می شود و صورت دیگری موجود می شود و باز این صورت معدوم می شود و صورت دیگری موجود می شود، اصلاً اتصالی میان این صور و غایاتشان نیست. پس در اینجا باید صورت واحدی باشد که از اول تا به آخر به سوی غایت حرکت کند. بنابر این جز این که بگوئیم این صورت ها در واقع یکی هستند، یعنی یک صورت واحد است که از همان مرحله اول تا مرحله آخر به غایتش می رسد، راه دیگری برای توجیه ذی غایت بودن طبیعت وجود ندارد.
اگر طبیعت غایت نداشته باشد، توجیه عالم همان گونه است که متکلمین گفته اند. آنها برای خود عالم غایتی فرض نمی کنند، بلکه فقط موجوداتی را که مافوق عالم هستند ذی غایت می دانند که لازمه اش این است که آن موجودات متکامل بشوند و حال آن که تکامل آن موجودات به دلیل تجرد آنها محال است.
برگرفته از کتاب «فلسفه مقدماتی: برگرفته از آثار شهید مطهری» تألیف «عبدالرسول عبودیت»
طاهره سلمانی 9222222025
برهان سوم بامثال متوجه شدم،به همین دلیل با مثال ذکر کردم.

طلیعه عبداللهی پنج‌شنبه 28 فروردین 1393 ساعت 09:16

از دیدگاه ملاصدرا، نهادِ جملگی موجودات و هستی آنها عین سَیَلانیّت و شوق به سوی مبدأ است و این "جوهر" وجود اشیا است که در سَیَلان و گذر است و دگرگونی در اعراض و ظواهر تنها برخواسته از توفان دریای جواهر است. بنابراین کل عالم طبیعت، جهانی است از حرکت و تکاپو و شوق برای رسیدن به موجود یا موجودات مجرد که پایان حرکت و محل قرار و سکون اند؛ مجرداتی که خود ذاتاً سیلان آفرین و علت حرکات جهان طبیعت اند.

به این ترتیب در یک قطب هستی، عالم ماده و طبیعت واقع شده است و در قطب دیگر عالم مجردات. عالم طبیعت در سیلان دائم و حرکتی از اعماق جان، رهسپار رسیدن به جهان تجرد و سکون برخواسته از آن است تا در نهایت پرده از وجه جمیل موجود یا موجودات مجرد بردارد. و عالم مجرد نیز که علت حرکت جوهری است ذاتاً باعث انگیزش حرکت در نهاد موجودات مادی می باشد. بنابراین هستی هر موجودی در عالم طبیعت، در مقاطع مختلفی از سیر خود، همواره در تبادل بین حرکت و قرار و سیلان و سکون به سر می برد، تا در نهایت به کمال خویشتن در ماوراءِ طبیعت دست یابد.

این دیدگاه نسبت به عالم که از نظریه حرکت جوهری بر خاسته است، می تواند از جنبه های مختلفی بر حیات بشری تأثیر گذار، و منشأ الهام و انگیزش باشد که به عنوان نمونه به برخی از این ابعاد به طور اجمالی اشاره می شود:

الف. کلیت حرکت جهان در مسیر تکامل

با قبول حرکت جوهری باید پذیرفت که کلیت جهان، به طور یک پارچه به سوی کمال در حرکت است. از این دیدگاه، حرکت به سوی کمال جزو فطرت عالم طبیعت بوده و انسان بعد از معرفت به این امر خود به خود و به سادگی خود را در هماهنگی با این فطرت اصلی عالم خواهد یافت و روز به روز از این حرکت درونی آگاه تر خواهد شد و از این جذبه روحی که حاصل درک حرکت جوهر درونی خویشتن و جهان است برخوردار خواهد شد. اما کسی که نسبت به این حقیقت معرفتی حاصل نکرده است، کل جهان طبیعت را مجموعه ای فاقد جان و حرکت و سمت و سویی مشخص می داند و چه بسا در مورد مسیر تکاملی خود نیز به تبع این دیدگاه غلط دچار نسیان و غفلت شده و خود را در این مسیر، موجودی جدا از کلیت عالم و فاقد هدف و انگیزه تکاملی احساس خواهد کرد.

ب. نیاز مستمر عالم طبیعت به آفریدگار

یکی از ابعاد تبیین فلسفی حرکت جوهری اشاره به این مطلب دارد که برای ماده در هر آنی از آنات صورتی بعد از صورت دیگر حادث می شود و بدین سان حرکت تکاملی در جوهر اشیا محقق می گردد. [7] از این رو حرکت مجموعه مداوم زوال و حدوث است که هر آنی استعدادی جدید حادث می شود و فعلیت قبلی زایل می گردد و این روند به همین ترتیب دوام دارد. پس جهان لحظه به لحظه در خَلع و لُبس است و وجودش آن به آن از بین می رود و بار دیگر موجود می گردد و فیض وجود از جانب حق تعالی آن به آن است که صادر می شود، [8] اما چون این واقعه به صورت اتصال اتفاق می افتد در ظاهر، موجودات عالم را پابرجا و مستقل تصور می کنیم.

از این دیدگاه، جهان و موجودات آن در هیچ آنی مستقل نبوده و نیازمند علت خود هستند؛ نیازی که تا عمق جان هر موجودی ریشه دارد و سراپای هستی او را فرا گرفته است. شخصی که نسبت به این حقیقت واقف باشد هرگز این تعبیر صدرائی را از یاد نخواهد برد که هستی های جهان همگی هستی هایی معلق هستند که هر آن چنگ به دامن هستی بخش زده اند و حتی گویی که هستی آنها عین همین آویختگی آنها است (عین الربط). مسلماً دیدگاه کسی که عالم را در هر آنی نیازمند هستی یافتنی مجدد می داند که این نیاز با ذات و جوهره او همراه است، با کسی که موجودات را صرفاً در ایجاد نخستین، نیازمند دانسته و پس از آن مستقل می داند تفاوت خواهد داشت. این شخص حضور هستی بخش را در هر چیزی خواهد دید و آن را به عنوان علتی فرضی که فقط یک بار عالم را آفریده است عملاً راهی دیار عدم نخواهد کرد، بلکه خدای این فرد، خدایی است که فاعلیت او آن به آن و به طور مستمر در دل مخلوقاتش و در جنبش ذات طبیعت آشکار است.

به اندک التفاتی زنده دارد آفرینش را

اگر نازی کند از هم فرو ریزند قالبها

ج. غایت حرکت جوهری

در تبیین حرکت جوهری و طیّ طریق موجودات تا رسیدن به غایت خود باید گفت: اساساً این حرکت تکاملی در ابتدا از (هیولا) یا ماده نخستین آغاز می شود که استعداد محض بوده و فاقد هرگونه فعلیتی است، سپس این ماده محض برای نخستین بار فعلیتی ضعیف را در خود آشکار کرده و صورت عنصری به خود می گیرد و سپس تبدیل به جمادی می شود. در ادامه حرکت تدریجی، سر از عالم گیاهان درمی آورد و پس از طی مراتب و منازل، صورت حیوانی را حائز شده و در عوالم حیوانی سیر می کند و بعد از آن وارد عالم آدمیت می شود که خود دارای درجات و منازل فراوان است. برای گذر از مراحل بشریت نیاز به علم و عمل بوده و پس از طی مراتب بسیار به تدریج این عالم نیز پشت سر گذاشته می شود؛ چرا که موجودِ در حال تکامل، دیگر به ماندن در این عالم تمایلی ندارد و تا آن جا پیش می رود که عقل کلی شده و در نهایت به خداوند می رسد. بنابراین، در طی حرکت جوهری و خروج از قوه به فعل تمامی قوافل جواهر مادی در نهایت روی به سوی انسان دارند و انسان نیز در ادامه این حرکت رهسپار عالم مجردات است. همچنان که گفته اند: «کمال العالم الکونی ان یحدث منه انسان»؛ [9] یعنی کمال جهانِ تکوین این است که انسان خلق شود. به عبارت دیگر، عالم کارخانه پیدایش انسان است و غایت کمال انسان نیز رسیدن به مقام انسان کامل است.

آن گاه که آدمی به این حقیقت پی برد که تمامی سلسله های جواهر مادی در حرکت استکمالی خود با شوقی فطری در حرکت اند تا به غایت خود که انسان است برسند، پس از دریافت این حقیقت، جایگاه حقیقی و برتر خود را در عالم طبیعت باز خواهد یافت و مسیری قهقرایی را نخواهد پیمود و به این حرکت تکاملی سرعت بیشتری خواهد داد و در ادامه حرکت جوهری که به انسان رسیده است، به سوی عالم ملکوت و حسن و جمال مطلق رهسپار خواهد شد. در واقع می توان گفت که کل عالم ماده با تمامی موجوداتش همگی بازگو کننده داستان حرکت جوهری انسان اند که از ماده اولی تا رسیدن به خدا در حال حرکت است.

سلام

نوش داروی پس از مرگ سهراب

مصطفی شنبه 1 اسفند 1394 ساعت 14:24

قبل از آنکه حرکت جوهری مشخص گردد، باید تکلیف خود جوهر مشخص شود. هنوز برای فلاسفه بطور قطع و یقین مفهوم جوهر شناخته شده و تعریف نشده است. آیا جوهر امری محسوس است یا امری معقول؟ عده ای بر این عقیده هستند که جوهر امری معقول است. اگر چنین باشد حرکت در یک امر معقول چه معنا و مفهومی می تواند داشته باشد. غالبا استناد می کنند که جوهر همان ذات شی است، بسیار خوب این ذات از چه مقوله ای است؟..... پرسش های بسیاری در این زمینه مطرح است که تا جواب مناسبی برای آناه پیدا نشود نمی توان وارد مبحث حرکت در جوهر و اظهار نظر در مورد آن کرد. ملا صدرا چنین می نماید که جوهر را مساوق وجود گرفته است، اگر چنین باشد باید به جای حرکت جوهری نام آنرا حرکت وجودی گذاشت. این بیان چه مفهومی می تواند داشته باشد؟.......

فریدون یکشنبه 4 تیر 1396 ساعت 11:08

با سلام
موضوعی که هست اینجا گفته شده موجودات از گیاهان به سمت حیوانات تکامل پیدا می کنند. اما اینطور نیست. طبق مطالعات زیست شناسی گیاهان و جانوران در مراحل ابتدایی تشکیل حیات بر روی زمین از هم جدا شده اند. و انسان هم جز سلسله جانوران طبقه بندی میشه.

یونس یکشنبه 23 مهر 1396 ساعت 21:13

سلام دقیقا کدوم اثر از ملاصدرا حرکت جوهری رو شرح داده و متن اصلی کتاب وجود داره منظورم اینه ترجمه نباشه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد