کتاب و فلسفه

کتاب و فلسفه

با این من مانده تا ابد ....
کتاب و فلسفه

کتاب و فلسفه

با این من مانده تا ابد ....

سوفسطائیان

سوفسطائیان:  

(خلاصه درس جلسه سوم)


لغت نامه دهخدا: سوفسطایی . [ ف ِ ] (ص نسبی ،اِ) سوفسطائی . سوفسطاییان . استاد. دانشور زبردست . کسی که در امور زندگی هوشمند و زیرک است . خردمند.
تاریخچه :در اواخر قرن پنجم قبل از میلاد جماعتی از اهل نظر در یونان پیدا شدند که جستجوی کشف حقیقت را ضروری نمیدانستند، بلکه آموزگاری فنون را بر عهده گرفته ، شاگردان خویش را در فن جدل و مناظره ماهر میساختند، تا در هرمقام خاصه در مورد مشاجرات سیاسی بتوانند بر خصم غالب شوند.

........................................................................................................... 

سوفسطائیان: 


لغت نامه دهخدا: سوفسطایی . [ ف ِ ] (ص نسبی ،اِ) سوفسطائی . سوفسطاییان . استاد. دانشور زبردست . کسی که در امور زندگی هوشمند و زیرک است . خردمند.

تاریخچه : 


در اواخر قرن پنجم قبل از میلاد جماعتی از اهل نظر در یونان پیدا شدند که جستجوی کشف حقیقت را ضروری نمیدانستند، بلکه آموزگاری فنون را بر عهده گرفته ، شاگردان خویش را در فن جدل و مناظره ماهر میساختند، تا در هرمقام خاصه در مورد مشاجرات سیاسی بتوانند بر خصم غالب شوند.
این جماعت بواسطه ٔ تتبع و تبحر در فنون مختلف که لازمه ٔ معلمی بود به سوفستس معروف شدند، و چون برای غلبه بر مدعی در مباحثه به هر وسیله متشبث بودند، لفظ سوفیستس که ما آنرا سوفسطایی گوئیم علم شد برای کسانی که بجدل می پردازند و شیوه ٔ ایشان سفسطه  نامیده شده است . 

سه علت برای پیدایش این گروه


1- اختلاف نظرهای در باب جهان شناسی ،فیلسوفان پیش از آنها . این اقوال ضد و نقیض سبب سر درگمی ، شک و شبهه شد .
2- بی اعتمادی به حس . همه فیلسوفان پیش از آنها در این وجه مشترک بودند که به حس اعتماد نمی کردند و معتقد بودند : حس ، نمود جهان است و بود جهان توسط حس دریافت نمی شود .
3- جامعه یونان تا آن زمان جامعه بسته ای بود در زمان سوفیسطها هنگامی که همین مرزهای این جوامع باز شد ، کم کم می بینند چیزهایی که ما خوب می دانیم بعضی از آنها را دیگران بد می دانند ..... 

آرای اصلی : 


1- در خارج از ذهن آدمی چیزی نیست  (جهان من ، انسانی می شود بعلاوه ذهنیات من)
2- اگر هم چیزی است قابل شناخت نیست (شناخت توسط حس صورت می گیرد و حس خطاکار است)
3- اگر هم قابل شناخت است قابل شناساندن نیست   (تنگنای زبان) 

پروتاغورس یا پروتاگوراس:  

معتبرترین حکمای سوفسطائی است. به سبب حسن بیانی که داشت، پیروان زیادی را جمع کرد. چون نسبت به عقاید مذهبی عامه ایمان راسخ نداشت، تبعیدش کردند.و نوشته هایش را سوزاندند. از او این عبارت به یادگار مانده است که "میزان همه چیز انسان است" و چون ادراکات حسی در افراد مختلف می باشد ، پس می توان ادعا کرد که حقیقتی وجود ندارد.
پروتاگوراس (Protagoras) (پروتاغورس) بنابر اغلب مولفان در حدود 481 ق.م. متولد شد، 

مشهورترین گفتار پروتاگوراس 

مشهورترین گفتار پروتاگوراس در کتاب وی، «حقیقت یا بطلان استدلالات (اقوال) مندرج است، دایر بر اینکه «انسان مقیاس همه چیزهاست، مقیاس هستی چیزهایی که هست و مقیاس نیستی چیزهایی که نیست.» (قطعه 1)

در شرح و تفسیر این گفتار مشهور او بحث و گفتگوی قابل توجهی بوده است که باید مطرح کرد. بعضی از نویسندگان بر این عقیده اند که منظور پروتاگوراس از «انسان» انسان فردی نیست، بلکه انسان به معنی نوعی است ، برخی نیز منظور وی را از چیزها محسوسات میدانند و برخی محسوسات و ارزشها را 

تفسیر افلاطون از گفتار پروتاگوراس 

این مساله ای دشوار است. افلاطون در تئتتوس گفتار پروتاگوراس، با اینکه البته، چنانکه خود افلاطون می پذیرد، بسط داده شده است، یقینا به معنی فردی درباره ادراک حسی تفسیر شده است. (تئتتوس 151 هـ، 152 الف) سقراط خاطر نشان می کند که وقتی باد می وزد، یکی از ما ممکن است احساس سرما کند و دیگری نه، یا یکی ممکن است اندکی احساس خنکی کند و دیگری کاملا سردش شود، و می پرسد که آیا ما باید با پروتاگوراس موافق باشیم که باد برای کسی که آن را سرد حس می کند سرد است و برای دیگری سرد نیست؟ کاملا روشن است که در این عبارت پروتاگوراس چنان تفسیر شده است که گویی به انسان فردی اشاره می کند، و نه اصلا به انسان به معنی نوعی. به علاوه، باید توجه کرد که سوفسطائی به عنوان کسی توصیف نمی شود که می گوید باد برای یکی صرفا سرد به نظر می آید و برای دیگری نه. بدین سان اگر من در روز سردی پس از گردش در هوای بارانی به درون اتاق بیایم، و بگویم که آب گرم است، و شما از اتاق گرمی بیرون بیایید و همان آب را سرد حس کنید، پروتاگوراس خواهد گفت که هیچ یک از ما برخطا نیست - آب گرم است نسبت به عضو حسی من، و سرد است نسبت به عضو حسی شما. 

نظر پروتاگوراس درباب اخلاق: 


پس تعلیم واقعی پروتاگوراس درباب احکام و ارزشهای اخلاقی چه بود؟
در تئتتوس وی این گونه معرفی شده است که هم می گوید احکام اخلاقی نسبی است
 («زیرا من معتقدم که اعمالی که برای هر جامعه خاصی به نظر درست و پسندیده می آید برای آن جامعه چنین است، مادامی که آنان چنین معتقد باشند») و هم می گوید مرد عاقل باید بکوشد تا اعمال درست را جانشین اعمال نادرست سازد. (تئتتوس، 166 به بعد)
 به عبارت دیگر، در اینکه یک نظریه اخلاقی درست و نظریه دیگر نادرست است مساله ای وجود ندارد، بلکه مساله این است که یک نظریه «سالم تر»، یعنی سودمندتر یا مناسبتر از نظریه دیگر است. «بدین سان، هم این درست است که بعضی از آدمیان عاقلتر از دیگران هستند و هم این که هیچ کس غلط نمی اندیشد.» (کسی که فکر می کنیم حقیقت مطلقی وجود ندارد، چندان حق ندارد که مطلقا بگوید «هیچ کس غلط نمی اندیشد.»

نتیجه : 


ظاهرا منظور پروتاگوراس این است: که قانون به طور کلی مبتنی بر تمایلات اخلاقی معینی است که در نهاد همه آدمیان هست، اما انواع خاص قانون، چنانکه در جوامع مختلف یافت می شود، نسبی است، به این معنی که قانون یک جامعه، بدون اینکه «درست تر» از قانون جامعه دیگر باشد، شاید «سالم تر یعنی مفیدتر یا مناسبتر باشد. جامعه یا مدینه تعیین کننده قوانین در این مورد است نه فرد، اما خصیصه نسبی احکام اخلاقی واقعی و ضرورتهای واقعی «قانون عام و کلی» محفوظ خواهد بود

قلی زاده

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد