کتاب و فلسفه

کتاب و فلسفه

با این من مانده تا ابد ....
کتاب و فلسفه

کتاب و فلسفه

با این من مانده تا ابد ....

زندگینامه کانت

  

  

امانوئل کانت در سال 1724 در کنیگسبرگ از شهرهای آلمان متولد شده است. پدرش شغل سراجی داشت و پدر ومادرش هر دو مردمانی اهل دیانت بودند. رشته های مختلف از علوم می آموخت اما ریاضیات و طبیعیات و هیئت ونجوم و فلسفه اولی فنون اختصاصی خود ساخته و عمر خویش را وقف علم و حکمت نموده بود.

در اکثر مسائل علمی ریاضی و طبیعی و جغرافیایی طبیعی و زمین شناسی و هیئت و آثار جو و منطق و دیانت وسیاست چیز نوشته است ولیکن مهمترین آثار او در نقادی عقل و فلسفه است و آنها شامل فلسفه خاص او می باشند و مایه شهرت عظیم او گردیده اند.

مبانی عقاید فلسفی او تعلیمات ولف بود که آن زمان در سراسر آلمان قبول عام داشت. ولف از دانشمندان آلمان بود که در جوانی زمان لایبنیتس را درک کرده و پیرو او شدند و فلسفه آن حکیم را از تصنیف های گوناگون او بیرون آورده و شیوه خاص مدون کرده بود بنابر این کانت که زمان ولف را درک کرده توسط او پیرو فلسفه لایبنیتس بود اما چون طبع تحقیق داشت طبعیت صرف از لایبنیتس یا هر کس دیگر نمی کرد و از خود نیز اظهار رأی می نمود.

آغاز سده هفدهم میلادی که در اروپا حکمت به مرحله تجدد در آمد تحقیقات فلسفی در دو خط مخالف سیر کرد یکی آنکه دکارت سر رشته اش را به دست داده بود و مالبرانش و اسپنوزا و لایبنیتس و هم مشربان ایشان هم آن را دنبال کردند آنان تعقل را تنها وسیله ی معرفت بدانند و آنچه را عقل پذیرفت با حقیقت مطابق انگارند.

خط سیر دیگر آن بود که حکمای انگلیس اختیار کردند و پس از فرانسیس بیکن سررشته آن را لاک به دست داد. و هیوم به کمال رسانید و بنای آن بر این بود که علم برای انسان تنها بحث یعنی تجربه حاصل می شود و تعقل به تنهایی مجهولی را معلوم نمی کند واز اینرو انسان به معرفت حقایق و کنه ذات چیزها نمی تواند برسد و فقط عوارضی را درمی یابد که به مطابق بودن آنها با حقیقت نمی توان یقین کرد و آنچه ادراک می شود جز نمایش هایی که به حواس در می آید چیزی نیست.

منطق ارسطو تا زمان بیکن و دکارت تقریباً بی کم و زیاد بنیاد علم بود. پس از آن نیز همان اصول با ترک بعضی زواید و ضمیمه بعضی فواید قسمت مهمی از فلسفه شمرده می شد چنانکه هنوز هم اساس منطق ارسطو مخصوصاً در قسمت راجع به قیاس معتبر و باب مهمی از فلسفه است

کانت چون در مقام تجدد فلسفه بر آمد تقریباً همان کار ارسطو را از سر گرفت به وجه دیگر، و کتاب «نقادی عقل مطلق» که نخستین تصنیفی است که ان حکیم در فلسفه اختصاصی خود نگاشته در واقع متمم فن منطق است و به همین جهت خود او قسمت اعظم آن کتاب را منطق نامیده و ابواب آن را به همان نامهایی که ارسطو به کار برده خوانده است.
بیان تحقیقات کانت در نقادی عقل مطلق نظری
بهره اول مقدمات
فلسفه اولی علم مجردات است این علم به قوه عقل برای انسان حاصل می آید اما در تعلیمات فلسفی به قدری اختلاف است که شخص سرگردان می شود

نقادی عقل مطلق کانت به این نتیجه می رسد که عقل مطلق از رسیدن به حقایق عاجز است آنگاه در کتاب دیگر که «نقادی عقل عملی » نام دارد می نماید که به حقایق مطلق از چه راه می توان رسید.
پس می گوید علم انسان دو رکن دارد حس و فهم


بهره دوم شناخت برترین حس
علم انسان بر حادثات یعنی بر عوارض اشیاء تعلق می گیرد نه بر ذرات اشیاء چون مبدأ علم ما حس است و حس فقط عوارض را درک می کند و این علم همانا به وجدان دست می دهد.

حادثات که به وجدان در می آیند مواد دارند و صوری، و مواد حادثات احساسات است یعنی تأثیراتی که از بیرون به ذهن می رسد صور حادثات زمان ومکان است که درون ذهن می باشد.
علم ما بر حادثات و عوارض به این وجه نیست که ادراک ما برحقایق امور منطبق شود بلکه امور بر ادراک ما منطبق می شود

کانت می گوید ما ذوات را درک نمی کنیم فقط عوارض انها رادرمی یابیم آن هم آنسان که ذهن ما ادراکش را اقتضا دارد و برای ما حقیقت همان است واقع نفس الامر هر چه می خواهد باشد 
 

برترین قوه فهم 


حس یک رکن علم است فهم رکن دیگر علم است زیرا حس که قوه دریافت تاثیرات وتصورات که مایه وجدان امورمی شود به تنهایی علم رابه ما نمی دهدفقط موضوع علم رامی دهد .آن تصاویریعنی موضوعات علم راقوه فهم می گیرد وبه قوه عقلیه درذهن می پرورد ومفهوم رامی سازد.پس وجدان حسی اگرنباشدفهم چیزی نداردکهعلم ازآن بسازد دستش خالی خواهد بود اما فهم هم اگرنباشدوجدان حسی معلومی به دست نمی دهد .پس همچنان که حادثات ماده وصوتی داشتند که بیان کردیم معلومات هم ماده وصوت دارند ماده علم یعنی وجدانیات به وسیله حس حاصل می شود وصورتش یعنی مفهومات بوسیله فهم رومی دهد.

حاصل شدن وجدانیات درذهن امری است انفعالی،اماحاصل شدن مفهومات نتیجه فعالیت عقل است که درذهن تصویر های پراکنده ای چندرامتحدکرده تصویر کلی می سازد وبه همین عمل است که عقل درامور وچیزها حکم می کند زیراحکم جزاین نیست که درباره امرتشخیص می دهدکه آن امری است جزئی درتحت یک امرکلی که شامل جزئیات بسیارمی تواندباشد.

کانت درفلسفه مانندکپرنیک عمل کردوبه جای این که اشیا رااصل بداند وادراک را برآنها منطبق کند ادراک رااصل قرار داده واشیا رابه آنها مطبق نمودودرمبحث شناخت برترین حس هم که معلوم کرد که زمان ومکان قالب هائی هستندکه آنهاراذهن درخودداردومحسوسات رادرآن قالب هامی ریزد.
کلیه جهان یعنی اشیا معلوم ماخواه معقول مصنوع ذهن ما هستند وبنابراین عالم ومعلوم متحدندوبه این وجه است که علم برای انسان میسرمی شود.

مقولات در علم به منزله صورتند ووجدانیات به منزله ماده آن می باشند ووجود هردو برای علم ضروری است زیرا که ماده بی صورت متحقق نمی شودوصورت بی ماده همچون ظرف بی مظروفاست وازاین رو می توان دانست که علم ما جزبرامور تجربی تعلق نمی تواندبگیرد.

هرامری که با شرایط صوری تجربه«یعنی با وجدانیات ومقولات »سازگاراست ممکن است
هرچه وجودوسازگاریش باامرواقع برطبق شرایط عمومی تجربه باشد وعدمش باآن شرایط منافی باشد وجودش واجب است
جهانی که ما ادراک می کنیم مصنوع عقل ماست وقوانینی که مادرجهان تشخیص می دهیم قوانینی است که عقل ما بدان سرشته شده است


کانت اصالت تصوری است به وجه اشد،یعنی غیرازتصورات ذهنی وجودی در عالم قائل نیست وجهان رایکسره وهم وپندار می داند وازهرسوفسطائی سوفسطائی تراست ومطبوعات رابهعوارض وظواهرتعلق می دهد به حقایق بلکه حقیقتی قائل نیست چون جهان رامصنوع ذهن انسان می خواند

کانت می گوید من نه سوفسطائیم ونه اصالت تصوری نه نفی موجودات می کنم نه منکرحقایقم نه علم وفلسفه رابی معنی می دانم .فهم وعقل ماازموجودات فقط ظهورات وعوارض را ادراک می کند وتنها علم به امور طبیعی را می تواند دریابد یعنی آنچه به تجربه درمیآید.نمی گوییم عقل چیزی نمی فهمد بلکه اثبات می کنم که ما بدون مباشرت عقل چیزی ادراک نمی کنیم واگر عقل نباشد حس هیچ کاره است.

اصحاب تجربه «مثل هیوم »که تنها حس راعلم می خوانند برخطا هستند.
اصحاب عقل«مثلاًافلاطون ودکارت»هم که تنها معقولات راحقیقت می دانندومحسوسات رانمایش بی حقیقت می شمارنداشتباه کرده اند . 

رحیمه مرتضایی

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد